پایگاه اطلاع رسانی طایفه شاهوزهی
قدس، قبله نخستین و حرم دوم مسلمانان جهان، وطن میلیونها آواره فلسطینی است که استکبار جهانی آن سرزمین را از دست ساکنانش خارج ساخت و تحت سلطه نیروهای اشغالگر قدس قرار داد.
از همان نخستین سالهای اشغال پاره تن اسلام، با مقاومت فلسطینیان و اعتراض مسلمانان و دیگر انسانهای آزاده جهان، نهضت مقابله با اسرائیل و حمایت از فلسطین مظلوم شکل گرفت. با پیروزی انقلاب اسلامی، ملت مسلمان ایران به ویژه پس از صدور پیام تاریخی امام امت در سال 1358 مبنی بر نامگذاری آخرین جمعه ماه رمضان به عنوان روز جهانی قدس، مسئله آزادسازی فلسطین از چنگال غاصبان قدس را سرلوحه آرمانهای خویش قرار داد. از این رو، همه ساله، روز قدس را به روز فریاد کشیدن بر سر ستمکاران تاریخ و به لرزه درآوردن پایههای سست رژیم اسرائیل تبدیل کرده است.
اهمیت بیت المقدس از نظر اسلام:
بیت المقدس به عنوان مهمترین شهر فلسطین، از نظر اسلامی اهمیت ویژهای دارد؛ زیرا مسجدالاقصی، نخستین قبله مسلمانان در این شهر تاریخی است.
از آغاز هجرت پیامبر اسلام به مدینه تا سال دوم هجری، قبله پیامبر در هنگام نماز و نیایش، بیتالمقدس بود و بیشک، پیش از هجرت نیز در سیزده سالی که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در مکه مکرمه اقامت داشت، رو به بیت المقدس میایستاد و نماز میگزارد. از این رو، این شهر، قبله نخستین، بلدالامین و حرم امن شناخته میشود.
افزون بر این، مسجدالاقصی هنگام معراج رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز ارزش و قداست خود را نشان داد، بهگونهای که خداوند میفرماید شبانه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را از مسجدالحرام به مسجدالاقصی ـ که اطراف آن را پربرکت گردانیده است ـ سیر داد تا آیات و نشانههای الهی را به او نشان دهد.
روز قدس؛ آغازی بر یک پایان:
حضرت امام خمینی رحمهالله در پیام خود در سال 1358، با نامگذاری آخرین جمعه ماه مبارک رمضان به «روز قدس» فرمود: «من در طی سالیان دراز، خطر اسرائیل غاصب را گوشزد مسلمین نمودم. ... من از عموم مسلمانان جهان و دولتهای اسلامی میخواهم برای کوتاه کردن دست این غاصب و پشتیبانان آن، به هم بپیوندند و جمیع مسلمانان جهان را دعوت میکنم آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را که از ایام قدر است و میتواند تعیینکننده سرنوشت مردم فلسطین نیز باشد، به عنوان روز قدس انتخاب و طی مراسمی، همبستگی بینالمللی مسلمانان را در حمایت از حقوق قانونی مردم مسلمان اعلام نمایند».
امام راحل با تدبیر الهی خویش و نامگذاری روز قدس، مبارزه با اسرائیل و دفاع از حقوق ملت مظلوم فلسطین را به عنوان تکلیفی اسلامی به همه مسلمانان از فرقهها و ملیتها و زبانهای گوناگون گوشزد کرد و اعلام داشت که حمایت از اسرائیل، خیانت به اسلام است.
وجوب جهاد بر ضد اسرائیل:
در طول دهه پنجاه خورشیدی، حضرت امام رحمهالله در اعلامیههای گوناگون در پاسخ به نامههای مردم، دانشجویان و علما، مبارزه برای آزادسازی فلسطین و حمایت از گروههای مبارز فلسطینی را بر تمام مسلمانان واجب دانست و در تاریخ هفدهم مهر ماه سال 1357، اسرائیل را «غده سرطانی» نامید.
حضرت امام خمینی رحمهالله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در مصاحبهای با شبکه تلویزیونی سیبیاس امریکا به صراحت فرمود: «ملت مسلمان ایران و هیچ مسلمانی و اصولاً هیچ آزادهای، اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد و ما همواره حامی برادران فلسطینی و عرب خود خواهیم بود. ... اسرائیل مطرود ماست و ما برای همیشه نه نفت به او میدهیم و نه او را به هیچ وجه میشناسیم.» بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی همچنین در پیام برائت از مشرکین در سال 1366 فرمودند:
«ملتهای مسلمان باید به فکر نجات فلسطین باشند و مراتب انزجار و تنفر خویش را از سازشکاری و مصالحه رهبران ننگین و خودفروختهای که به نام فلسطین، آرمان مردم سرزمینهای غصب شده و مسلمان این خطه را به تباهی کشیدهاند، به دنیا اعلام کنند. ... ملتهای مسلمان از مبارزه با این شجره خبیثه و ریشهکن کردن آن دست نخواهند کشید».
انقلاب اسلامی و آرمان قدس:
بیشک، یکی از اثرات کلیدی انقلاب اسلامی، ایجاد حس جمعی و وحدت اسلامی میان مسلمانان جهان بود. در حقیقت، عملکرد فرافرقهای و جهانی حضرت امام خمینی رحمت الله علیه در سطح جهانی اسلام، به ویژه مسأله قدس شریف، موجب وحدت و همدلی مسلمانان بر محور اسلام و آرمانهای بلند اسلامی شد.
شهید دکتر فتحی شقاقی، از رهبران برجسته جنبش اسلامی فلسطین (حماس) درباره این منطق وحدتبخش اندیشه امام خمینی رحمت الله علیه میگوید: «هیچ چیز به اندازه انقلاب امام خمینی رحمت الله علیه نتوانست ملت فلسطین را به هیجان آورد و احساسات آنها را برانگیزد و امید را در دلهایشان زنده کند. ... با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، ما به خود آمدیم و دریافتیم که امریکا و اسرائیل نیز قابل شکست هستند. ما فهمیدیم که با الهام از دین اسلام میتوانیم معجزه کنیم. از این رو، ملت مجاهدان در فلسطین، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران را به دیده تقدیر مینگرند و امام خمینی رحمهالله را از رهبران جاوید تاریخ میدانند».
در اندیشه امام خمینی رحمت الله علیه ، صهیونیسم حرکتی بر ضد اسلام و مسلمانان است و ایشان با نامگذاری روز قدس و تغییر این مسئله از مقولهای صرفا عربی به مقولهای اسلامی، جهان اسلام را به وحدت در برابر خطر بزرگ اسرائیل فراخواند. در همین راستا، ایشان در تاریخ اول اردیبهشت سال 1358 فرمود: «بر مسلمین و بر دولتهای اسلامی است که باهم متحد شوند و این جرثومه فساد را از بن و بیخ برکنند».
قدس؛ محور انسجام اسلامی:
بیگمان، انسجام اسلامی، به ویژه در شرایط کنونی، ضرورتی انکارناپذیر در جهان اسلام است. در این میان، مسئله فلسطین و آزادی قدس شریف، از جمله نقاط اشتراکی است که میتواند محور وحدت و انسجام اسلامی باشد. از این رو، روز قدس در سال انسجام اسلامی باید به دیده دیگری نگریسته شود و برای آن برنامهریزی صورت پذیرد؛ چه آن که هر عقل سلیمی میپذیرد که بیتوجهی یا کمتوجهی به آرمان فلسطین به عنوان قلب جهان اسلام، چه ضربه جبرانناپذیری به جهان اسلام وارد خواهد آورد. از این رو، بر همه ملتهای مسلمان است که فراتر از شعارها و اقدامات معمولی و کماثر، این روز بزرگ را که در حقیقت روز مقابله مستضعفان با مستکبران است، گرامی بدارند. پس در شرایطی که خطر اسرائیل، امروز متوجه همه خاورمیانه و سرزمینهای اسلامی است، انسجام و وحدت مسلمانان درباره موضوع فلسطین و مقابله با خوی تجاوزگرانه اسرائیل، تنها راه سربلندی اسلام و مسلمانان است.
خطر حکومت صهیونیستی:
خطری که از روز تأسیس حکومت صهیونیستی در سرزمین اسلامی فلسطین، بیت المقدس را تهدید میکرد، سرانجام در حمله اسرائیل به کشورهای عربی در ژوئن 1967 میلادی رخ داد. بدین ترتیب، مسجد الاقصی، نخستین قبله مسلمانان جهان، به دست متجاوزان تجاوزکار صهیونیست افتاد.
دولت اسرائیل همان زمان با گستاخی تمام اعلام کرد که اداره بیت المقدس را برای همیشه در دست خواهد داشت. البته پیش از تأسیس حکومت غاصب یهود در فلسطین، رهبران جنبش صهیونیسم همیشه در آرزوی این بودند که روزگاری بیت المقدس را تصرف کنند و آن را از حاکمیت مسلمانان بهدرآورند، بهگونهای که آلفرد موند، از رهبران برجسته صهیونیسم در اوایل قرن بیستم میلادی، به یهودیان چنین وعده میداد: «روزی که هیکل سلیمان را تجدید بنا کنیم، خیلی نزدیک است و من در آینده حیات خود را وقف تجدید این بنا بر ویرانههای مسجد الاقصی میکنم».
نژادپرستی صهیونیسم:
یکی از مهمترین مباحث درباره صهیونیسم، مسئله نژادپرستی آنان است که از آن دم میزنند و حتی به آن مباهات میکنند. در اینجا، به بعضی از عقاید آنها در این باره اشاره میکنیم:
1. ارواح یهود از ارواح دیگران برتر است؛ زیرا ارواح یهود جزو خداوند است، چنانکه فرزند جزو پدرش است. روحهای یهود نزد خداوند عزیزتر است؛ زیرا ارواح دیگران، شیطانی و مانند ارواح حیوانات است.
2. بهشت مخصوص یهود است و هیچ کس به جز آنها داخل آن نمیشود، ولی دوزخ، جایگاه مسیحیان و مسلمانان است.
3. اسرائیلی نزد خداوند بیش از فرشتگان، محبوب و معتبر است. اگر یک نفر غیریهودی یک یهودی را بزند، باید او را کشت. چنانکه انسان بر حیوانات فضیلت دارد، یهود هم بر اقوام دیگر برتری دارد.
4. هرگاه یهودی و اجنبی شکایت داشته باشند، باید حق را به جانب یهودی داد، اگرچه باطل باشد. ربودن اموال دیگران از راه ربا مانعی ندارد. حیات و زندگانی دیگران ملک یهود است، چه رسد به اموال آنها.
5. ما ملت برگزیده خداوندیم. از این رو، خداوند برای ما حیوانات انسانی آفریده است، مانند مسیحیان و مسلمانان و بوداییان تا بر آنها سوار شویم.
امریکا؛ حامی اصلی اسرائیل:
پس از پایان جنگ جهانی دوم، یکی از سیاستهای تغییرناپذیر امریکا، حمایت از اسرائیل و تلاش برای تقویت آن بوده است. البته در سالهای پیدایش و اعلام استقلال اسرائیل نیز امریکا، نخستین کشوری بود که آن را به رسمیت شناخت و در تمامی سازمانها و مجامع بینالمللی از آن دفاع کرد.
در طول شش دهه اخیر، کارگزاران سیاست خارجی امریکا حمایت از اسرائیل را سرلوحه کار خویش قرار دادهاند. آنها در طول این سالها کوشیدهاند در بالاترین سطح، منافع این رژیم را تأمین کنند. در این میان، استفاده از حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل متحد برای ناکام گذاشتن طرحهای ضداسرائیلی، نمونه کوچکی از حمایت از رژیم صهیونیستی است.
معنای هولوکاست:
هولوکاست از دو واژه هولو به معنای همه و کاست به معنای سوزاندن با آتش، تشکیل شده است و در اصطلاح به کشتار یهودیان در زمان هیتلر در کورههای آدمسوزی یا اتاقهای گاز گفته میشود که برای نخستین بار از سوی فردی به نام الی ویزل ابداع شد.
مدعیان هولوکاست به گزاف معتقدند شش میلیون یهودی در طول جنگ جهانی دوم در اتاقهای گاز با گاز سمی کشته و در کورههای آدم سوزی اردوگاههای ارتش آلمان سوزانده شدهاند. نکته جالب توجه اینکه هولوکاست در زبان لاتین با حروف بزرگ نوشته میشود و به بیان صهیونیستها، علت نوشتن اینگونه واژه هولوکاست، اختصاص آن به یهودیان است.
گروههای صهیونیستی درصددند با بزرگنمایی دردها و رنجهای جمع اندکی از یهودیان، از این مسئله بهرهبرداری سیاسی کنند. آنان با طرح مسئله هولوکاست در طول دهههای اخیر کوشیدهاند هر گونه مخالفت با برنامههای توسعهطلبانه خود را خنثی سازند.
هولوکاست؛ حریم ممنوعه:
در تاریخ سیزده ژوئیه سال 1990، قانونی درباره آزادی رسانهها در فرانسه وضع شد که بر اساس مفاد آن، زیر سؤال بردن مسأله هولوکاست در سه فرضیه اساسی مربوط به آن، یعنی کشتار ادعایی یهودیان، اتاقهای ادعایی کشتار با گاز و آمار ادعایی شش میلیون کشته یهودی در جنگ جهانی دوم، جرم است و هر کس در فرانسه از این قانون سرپیچی کند، به یک ماه تا یک سال زندان و پرداخت جریمهای بین دو تا سیصد هزار فرانک محکوم میشود.
به تدریج، بر اثر اعمال فشار سازمانهای یهودی بین اللملی، به تقلید از فرانسه، در کشورهایی همچون آلمان، اتریش، بلژیک، سوئیس و اسپانیا نیز قوانین مشابهی به تصویب رسید. پس از جنگ جهانی دوم، دانشمندان و پژوهشگران بسیاری با تحقیق درباره مسئله هولوکاست، به نتایجی غیر از گفتههای مدعیان آن رسیدند. البته بسیاری از آنها، یا کرسی تدریس را در دانشگاهها از دست دادند یا برای سالها به زندان افتادند. تا بیاموزند که در اروپای آزاد نباید بر خلاف آنچه صاحبان زر و زور میگویند، سخن راند.
مشکل دولت فلسطین در تلاش برای قابل تحمل کردن زندگی میلیونها فلسطینی در سرزمین های اشغالی با چند کلمه ساده قابل حل است. درست مثل کودکی شیطان که فقط لازم است بگوید "ببخشید" تا اجازه یابد از اتاقش بیرون بیاید، حماس هم فقط لازم است بگوید "ما اسرائیل را به رسمیت می شناسیم" تا بلافاصله بعد از آن کمک های بین المللی به سوی کرانه غربی و نوار غزه سرازیر گردد.
حداقل به نظرمن لب کلام سخنرانی اخیر احود اولمرت در صحرای نگو که گفت دست های ما به سوی مردم قحطی زده غزه دراز است فقط اگر حماس استغفار کند، هم همین بود. او گفت "ما را به رسمیت بشناسید و ما آماده ایم در باره صلح صحبت کنیم."
مسلما مردم فلسطین به خاطر انتخاب حماس از طرق دموکراتیک ازجانب اسرائیل و دولت های غربی که مخالف این سازمان هستند به طور دسته جمعی تنبیه شده اند. تحریم اقتصادی اعمال شده دولت فلسطین رادر پرداخت حقوق کارمندان ناتوان ساخته است. اسرائیل ارسال میلیونها دلار مالیات دولت فلسطین رابه طور غیر قانونی سد کرده است و به فاجعه انسانی موجود دامن زده است. بستن مرزهای غزه توسط اسرائیل صادرات محصولات (که اکثرا محصولات فاسد شدنی مثل غلات هستند) به خارج و واردات دارو و مواد مورد نیاز مردم را مختل ساخته است. حملات دولت اسرائیل به نوار غزه ساختارهای شهری مثل تولید آب و برق را از میان برده و تعداد زیادی کشته به جای گذاشته است. و هزاران فلسطینی از خانواده های خود جدا افتاده اند چون اسرائیل از دادن ویزای ورود به فلسطینی هایی که شهروند کشورهای دیگر هستند خودداری می کند.
جمله معجزه آسای "ما شما را به رسمیت می شناسیم" می تواند به همه این رنجها پایان بخشد پس چرا نباید این جمله را به زبان آورد؟ آیا دلیل آن تنفر غیر قابل تصور حماس از اسرائیل است؟
همگان به سادگی فراموش کرده اند که علیرغم بدتر شدن شرایط، مشکلات فلسطینی ها با انتخاب حماس آغاز نشد. اشغال فلسطین امسال 40 ساله شد و تا کنون هیچ رهبر فلسطینی موفق نشده است که حتی قول تشکیل یک دولت مستقل فلسطینی در مناطق اشغالی را از رهبران اسرائیل بگیرد: نه مختارها( رهبران خانواده های بزرگ که سال ها به طور سنتی طرف مذاکرات قرار می گرفتند)، نه دولت خودمختار فلسطین تحت رهبری عرفات که در اواسط دهه 1990 و پس از به رسمیت شناخته شدن جنبش آزادیبخش فلسطین (فتح) به مناطق اشغالی بازگشت، نه محمود عباس رهبر میانه رو که پس از به قدرت رسیدن خواهان پایان انتفاظه دوم (قیام مسلحانه دوم) گردید و نه دولت فعلی با شرکت حماس که از همان ابتدا خواهان آتش بس طولانی مدت به عنوان اولین قدم در راه بازسازی اعتماد از دست رفته بود.
تعداد اندکی از فلسطینیان ممکن است هنوز باور داشته باشند که اسرائیل با کنار رفتن حماس از حکومت وشکل گیری دولت اتحاد ملی متشکل از تکنوکرات های جنبش فتح، به اشغال سرزمین شان پایان خواهد داد.به خصوص که درست پس از قرارداد صلح اسلو{و وعده های فراوان} تعداد قریه های یهودی نشین در کرانه غربی دو برابر گردید.
منفعت اسرائیل در شناخته شدن از طرف حماس بیش از آن است که برخی می پندارند. شناخته شدن اسرائیل از طرف حماس مفهومی بیش از قبول پیش شرطی برای مذاکرات دارد. در واقع این شناسائی به این معنا است که حماس وارد همان تله ای می شود که فتح بدان پا گذاشت. این تله هرنوع راه حل صلح طلبانه را غیر ممکن می سازد.
این هدف از دو طریق ممکن می گردد:
اولا، شناخت "حق حیات" برای اسرائیل از طرف حماس نشانی است بر اینکه دولت فلسطین علنا مبارزه خود برای تشکیل کشور فلسطین را کنار می گذارد. چرا که دولت اسرائیل از قبول هر نوع خط مرزی همواره خودداری ورزیده و از دادن هر نوع پاسخ صریح به این سوال خودداری ورزیده است. به عبارت دیگر حد "شناخت اسرائیل" همچنان موضوعی است حل نشده. همچنین همانطور که همگی می دانیم هیچ کدام از رهبران اسرائیل حق بازگشت آوارگان فلسطینی ، چه به مرزهای قبل ازجنگ 1967 و چه قبل از آن را به رسمیت نمی شناسند. بدون قبول خط مرزی قبل از 1967(به اضافه اینکه اسرائیل حسن نیت خود را نشان دهد و راهی عملی برای وصل کرانه غربی و نوار غزه ایجاد نماید) امکان عملی بوجود آمدن کشور فلسطین وجود ندارد.
و مسلما چنین حسن نیتی از طرف اسرائیل نشان داده نخواهد شد. هیچ رهبر اسرائیلی تا کنون فلسطینیان را چه به عنوان مردم و یا ملت به رسمیت نشناخته است. و البته غربی ها با روش های دوگانه خود تا کنون از هیچ کدام از دولت های اسرائیل خواهان به رسمیت شناخته شدن فلسطینی ها به عنوان یک ملت نشده اند. در واقع دولت های اسرائیل هیچگاه همان به رسمیت شناخته شدنی را که از فلسطینی ها انتظار دارند در باره فلسطینی ها اجرا نکرده اند. معروف است که گولدا مایر، نخست وزیر دولت کارگری، گفت که فلسطینی ها وجود ندارند. وی در سال 1971 اضافه کرد که " مرزها از آنجا که یهودی ها زندگی می کنند به رسمیت شناخته می شوند، نه آنجا که خطی در نقشه کشیده شده است." او دستور داد که خط سبز(مرز تعیین شده در 1967) از کلیه نقشه های رسمی برداشته شود.
یولی تامیر، وزیر میانه رو آموزش و پرورش، در هفته گذشته با سخنان خود مبنی بر اینکه خط سبز باید دوباره در نقشه های مورد استفاده در مدارس کشیده شود، طوفانی به پا کرد. اعتراضات فراوانی به موضع "چپ رادیکال" وی از طرف سیاستمداران و خاخام ها صورت گرفت و بسیاری از مدارس از اضافه کردن این مرز به نقشه ها خودداری کردند.
بر اساس نظرات بسیاری از دست اندرکاران در آموزش و پرورش، احتمال اینکه خط سبز در کتاب های درسی دوباره نشان داده شود و یا هیچگونه ارجاعی به "یهودا و سمیرا" (اسامی مورد استفاده در کتب مذهبی برای کرانه غربی) یا اضافه کردن اسامی شهرهای عرب در اسرائیل انجام گردد، وجود ندارد. رئیس گروه جغرافی دانشگاه حیفا، یورام بار گال ، اضافه کرد که هزینه چاپ جدید را هیچ کدام از شرکت های خصوصی که کتاب های درسی را ارائه می کنند به عهده نخواهند گرفت.
اولمرت با توجه به صدمه ای که به تصویر دولت اسرائیل در عرصه بین المللی خواهد خورد پیشنهاد خانم تامیر را در اصل قبول کرد ولی او هم می دانست که این تغییر هیچگاه صورت نخواهد گرفت. او گفت:" هیچ اشکالی در نشان دادن خط سبز وجود ندارد." اما بعد اضافه کرد" اما ما وظیفه داریم بر موضع دولت و نظر عمومی که هر گونه بازگشت به مرزهای 1967 را غیر ممکن می داند، تاکید نماییم."
دومین جنبه این تله کمتر مورد بررسی قرار گرفته است و می تواند زبان عجیب مورد استفاده اسرائیل در اعلام خواسته اش از حماس را روشنتر نماید. اسرائیل از حماس نمی خواهد که آن کشور را به رسمیت بشناسد بلکه می خواهد " حق حیات اسرائیل" را به رسمیت بشناسد. تفاوت این دو فقط در معنا شناسی نیست.
مفهوم دولتی که حقی دارد نه تنها غریب است بلکه در قوانین بین المللی اصلا وجود ندارد. مردم حق دارند نه دولت ها. و این نکته دقیقا اصل مطلب است: وقتی اسرائیل تقاضا می کند که "حق حیات" داشته باشد، در واقع می گوید که ما در باره به رسمیت شناختن اسرائیل نه به عنوان یک ملت- دولت معمولی بلکه به عنوان دولت مردمی خاص، یعنی یهودیان صحبت می کنیم.
با خواست به رسمیت شناخته شدن، اسرائیل می خواهد مطمئن گردد که فلسطینی ها با ویژگی اسرائیل به عنوان سرزمینی یهودی به عنوان اصلی غیر قابل تغییر موافقت می کنند. بدین ترتیب به یهودیان حقی برتر از دیگر گروه های ملی و مذهبی در منطقه داده می شود. این سوال که چنین دولتی چگونه خواهد بود نه از جانب اسرائیلی ها و نه از جانب غرب ندیده گرفته شده است.
معنای این حق این است که اسرائیل می تواند همچنان از بازگشت میلیون ها آواره فلسطینی در منطقه به خانه های غصب شده خود در اسرائیل جلوگیری کند. اگر این آوارگان به خانه های خود بازگردند، یک شبه اکثریت یهودی اسرائیل از میان خواهد رفت و دیگر نخواهد توانست ادعا کند که دولتی است یهودی، مگر اینکه رسما اعلام کند که سیستمی آپارتاید از نوع آفریقای جنوبی را در اسرائیل اعمال می کند.
به نظر می رسد این راه حل با لابی قوی لونی، وزیر خارجه اسرائیل، از طرف رومانو پرودی، نخست وزیر ایتالیا، مورد قبول قرار گرفته است. بر اساس اورشلیم پست در هفته گذشته، پرودی در ملاقات های خصوصی گفته است که اسرائیل باید از فلسطینی ها بخواهد که ماهیت یهودی اسرائیل را تضمین می کند.
مقامات رسمی اسرائیل به این باور که برای اولین بار در موضع اروپا در حمایت از قوانین بین المللی و حق بازگشت آوارگان فلسطینی، شکافی ایجاد کرده اند، بسیار اظهار رضایت می نمایند. یک مقام رسمی در اورشلیم پست اعلام کرد که " باید بتوانیم همگان را با این نظر همراه نماییم."
اما در واقع دامنه نتایج حاصل از شناخت اسرائیل از طرف رهبران فلسطینی به عنوان دولتی یهودی بسیار فراتر از مسئله بازگشت آوارگان فلسطینی خواهد رفت. من در کتاب خود به نام "خون و مذهب" عواقب وخیم این حرکت برای فلسطینی ها در مناطق اشغالی و میلیون ها فلسطینی ساکن اسرائیل را مطرح نمودم. به نظر من در اصل نیاز به حفظ ماهیت یهودی اسرائیل به هر قیمتی سر منشاء مخالفت با فلسطینی ها است. هیچ راه حلی برای صلح وجود نخواهد داشت تا زمانی که اسرائیل برای یهودیان نسبت به دیگر اقلیت ها حقی برتر قائل است و برای حفظ اکثریت یهودی در منطقه به هر گونه تخریب جغرافیایی و تغییر به نفع یهودیان ادامه می دهد.
علاوه بر خطری که بازگشت آوارگان فلسطینی برای "حیات" اسرائیل ایجاد می کند، دولت اسرائیل با مشکلات جمعیت شناسی دیگری، یعنی خودداری فلسطینیان از ترک مناطق یهودا و سمیرا(کرانه غربی) نیز روبروست. در عرض ده سال آینده هم فلسطینی های ساکن اسرائیل و هم فلسطینی های ساکن مناطق اشغالی از نظر جمعیتی نسبت به یهودیان در اقلیت قرار خواهند گرفت.
دلیل اصلی "خروج" از غزه همین بود که اسرائیل می توانست ادعا کند علیرغم آنکه همچنان قطعه ای کوچک از زمین را از نظر نظامی محاصره کرده است، هیچ مسولیتی در قبال جمعیت ساکن در آن ندارد. با بیرون آوردن چند هزار قریه نشین یهودی از غزه، 1.4 میلیون فلسطینی ساکن غزه از نقشه جمعیت شناسی پاک شدند.
با اینکه از دست دادن غزه خطر اکثریت یافتن فلسطینی ها را برای مدت کوتاهی از میان برده است،اما تضمینی برای ادامه حیات دولتی یهودی وجود ندارد. چون فلسطینی های ساکن اسرائیل، که هم اکنون در اقلیت بوده و یک پنجم جمعیت اسرائیل را تشکیل می دهند، می توانند عملا نقشه های اسرائیل را نقش بر آب کنند. این اقلیت در طی سال های گذشته مداوما خواهان رفرم و تغییر در دولت یهودی که بطور سیستماتیک بر علیه آنان و هویت فلسطینی اشان تبعیض قائل می شود بوده و می خواهند که دولت اسرائیل تبدیل به دولتی گردد برای "همه شهروندانش" که حقی مساوی برای همه ساکنان اسرائیل اعم ازیهودی و فلسطینی قائل می شود.
اسرائیل اعلام کرده است که تقاضا برای دولتی برای همه شهروندان، نافرمانی و خیانت می باشد. چرا که می دانند اگر چنین دولتی واقعا تشکیل شود شهروندان فلسطینی به حق می توانند خواهان حق ازدواج با فلسطینی های ساکن در مناطق اشغالی گردیده و برای آنان پاسپورت اسرائیلی بگیرند. مقامات رسمی این حق را "حق بازگشت از درپشتی" می نامند: حق بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمین خود و گرفتن حق شهروندی اسرائیل، حقی که هر یهودی در هر کجا دنیا که باشد به طور اتوماتیک داراست.
برای جلوگیری از چنین چیزی دولت اسرائیل در 2003 قانونی کاملا نژاد پرستانه رااز مجلس گذراند که بر اساس آن هیچ فلسطینی شهروند اسرائیل حق ازدواج با فلسطینی های ساکن در مناطق اشغالی ویا آوارگان فلسطینی در کشورهای دیگر را ندارد. در حال حاضر این خانواده ها فقط می توانند به کشورهای دیگر پناهنده شوند.
اما مثل خروج از غزه این نوع تاکتیک ها و قانون ها فقط وسیله ای برای وقت کشی است تا راه حلی برای "حیات" اسرائیل. در واقع اسرائیل ایده هایی را شکل داده است که بر اساس آن بخش بزرگ جمعیت فلسطینی خود را از مرزها و مناطق مختلف از میان برداشته و "شهروندان" باقی مانده دارای هیچ حق سیاسی نخواهند بود مگر آنکه وفاداری خود را به "دولت یهودی و دموکراتیک" اعلام کرده و از هرگونه تقاضا برای ایجاد رفرم در این دولت و تبدیل آن به یک دموکراسی لیبرال خودداری ورزند.
خط اصلی سیاست های دولت یهودی درست مثل دولت آپارتاید آفریقای جنوبی همین است: برای بقای خود باید هر کاری بکنیم تا بتوانیم در قدرت باقی بمانیم حتی اگر مجبور باشیم بطور سیستماتیک و دائمی هر نوع حقوق بشری را زیر پا بگذاریم.
نهایتا باید گفت که عواقب ادامه حیات دولتی یهودی بر زندگی همه ما بدون توجه به اینکه کجای این دنیا زندگی می کنیم، تاثیر خواهد گذاشت. نه فقط به این دلیل که هر روزه انزجار و تنفر اعراب و مسلمانان جهان نسبت به سیاست های دوگانه کشورهای غربی و آمریکا و جانبداری آنان از اسرائیل در برابر فلسطین شدت می یابد، بلکه چون منافع اسرائیل در حفظ اکثریت یهودی به هر قیمتی و برای حفظ "حیات" خود به آن این اجازه را می دهد که ثبات و امنیت منطقه ای و جهانی را به خطر اندازد.
نمونه ای کوچک از این نوع سیاست را می توان در طرفداری اسرائیل از آمریکا در تجاوز به عراق در 2003 ، تجاوز آن به لبنان در تابستان گذشته و به طور اخص نواختن طبل جنگ بر علیه ایران مشاهده کرد.